1ـ تعريف “دستور” در زبان فارسي:
واژه دستور در زبان فارسي قدمتي طولاني دارد. اما معاني اوليه آن غير از آن چيزي است كه امروزه به عنوان يك علم از آن نام برده ميشود. قبل از آوردن كهنترين معاني آن بايد يادآور شويم كه اين واژه در فرهنگ نفيسي، اسم عربيِ مأخوذ از فارسي، در فرهنگ آنندراج، فارسي و در مدارالأفاضل، عربي معرفي شده است. «”دستور” [به فتح دال] صاحب دست و مسند و آنكه در تمشيت امور بر او اعتماد كند و به معني اجازت و رخصت نيز آمده و به اين معنا “دستوري” نيز گويند.»[1]؛ «وزير و منشي باشد … و چوب گندة درازي را نيز گويند كه به عرض بر بالاي كشتي اندازند و ميزان كشتي را بدان نگاه دارند.ـ و چوبي كه در پس دراندازند تا در گشوده نگردد.»[2]؛ «كتابي كه در او مايحتاج چيزها نوشته شده باشد و نسخه جامع كل حساب كه نسخههاي ديگر از آن بردارند. جمع: دساتير…ـ دستورات: صد يكي كه به زميندار در وقت جمع اراضي داده ميشود.»[3]؛ «دستور به ضم، وزير ـ فارسيان آن را به فتح استعمال كنند به معني مذكور و به جاي اعتماد و چوب فروترين جهاز كه به بادبان بندند.»[4]؛ «… طرز و روش بود ـ مقتداي امت زرتشت باشد از مقوله موبد.»[5]؛ «… و اين لغت را عرب تصرف كرده اول آنرا كه مفتوح است، مضموم ساخته، استعمال نمايند چرا كه وزن فعلول به فتح الف در عربي نيامده.»[6]
-
1. محمدقاسم بن حاجي محمد سروري [سروري كاشاني]، مجمع الفرس، به كوشش محمد دبيرسياقي (تهران: علياكبر علمي، 1340)، ج2، ص 519.
-
2. محمدحسين بن خلف برهان [برهان تبريزي]، برهان قاطع، به اهتمام محمد معين (تهران: ابن سينا، 1342)، ج2،ص862.
-
3. علياكبر نفيسي [ناظم الاطباء]، فرهنگ نفيسي (تهران: كتابفروشي خيام، 1355)، ج 2، ص 1506.
-
4. الله داد فيضي سرهندي، مدار الافاضل، به اهتمام محمد باقر (لاهور: دانشگاه پنجاب، 1335)، ص 234.
-
5. جمالالدين حسين بن فخرالدين حسين اينجو شيرازي، فرهنگ جهانگيري، ويراسته رحيم عفيفي، سلسله انتشارات دانشگاه مشهد، شماره 27 (مشهد: دانشگاه مشهد، 1351)، ج1، ص 1301.
-
6. محمد پادشاه [شاذ]، فرهنگ آنندراج (تهران: كتابفروشي خيام، 1336)، ج 3، ص 1879.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.