%46تخفیف

تاثیر آموزشهای شناختی – رفتاری بر میزان رضایت زناشویی والدين دانش آموزان دختر مدارس ابتدايي ناحیه 2 شیراز

تعداد91 صفحه در فایل word

تاثیر آموزشهای شناختی – رفتاری بر میزان رضایت زناشویی والدين دانش آموزان دختر مدارس ابتدايي ناحیه 2 شیراز

چکیده

در این پژوهش تاثیر آموزشهای شناختی – رفتاری بر میزان رضایت زناشویی والدين دانش آموزان دختر مدارس ابتدايي ناحیه 2 شیراز در سال تحصیلی 87-88  مورد بررسی قرار گرفته است . در این تحقیق از ميان 37 مدرسه ناحيه 2 شهر شيراز به روش تصادفي خوشه اي  5 مدرسه انتخاب و سپس از ميان اين 5 مدرسه30 زوج (60 زن و مرد ) به روش تصادفي ساده انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل قرار داده شدند . پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ قبل از شروع آموزش های شناختی و رفتاری در مورد هر دو گروه اجرا شد . سپس گروه آزمایش 15 ساعت ( 5 جلسه سه ساعته ) تحت آموزش های شناختی – رفتاری قرار گرفت . در این مدت به منظور حذف اثر آزماینده ( آموزشهاي مربوط به موضوع ) گروه کنترل تحت آموزش های نامربوط قرار داشت ( آموزش هايي غير از آموزش خانواده ، از قبيل نحوه مشاركت اولياء در رفع مشكلات مدارس و غيره ). پس از اتمام دوره آموزشی مجدداً پرسشنامه رضایت زناشویی در مورد هر دو گروه اجرا شد , با استفاده از آزمون t مستقل و تحلیل واریانس دو طرفه یافته های حاصل از اجرای بار دوم پرسشنامه رضايت زناشويي انريچ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت . نتایج تحقیق نشان داد که آموزش های شناختی – رفتاری موجب افزایش رضایت زناشویی والدين می گردد  و در سطح 0.05 معنی دار است. ( به عبارت ديگر آموزش خانواده به صورت معنی داری موجب افزایش رضایت زناشویی شده است ) ، و از ديگر يافته ها معلوم شد که جنسیت والدين تاثیری بر میزان اثر بخشی آموزش های شناختی ندارد .

كلمات كليدي : آموزشهای شناختی – رفتاری ، رضايت زناشويی ، كلاسهاي آموزشي ، خانواده

حیات هر کسی و هر چیزی مستلزم داشتن هدف و جهت است، بدون داشتن هدف زندگی معنا نخواهد داشت، یکی از مراحل هدفمند زندگی ازدواج است و خانواده یکی از ارکان اجتماعی و عاملی است که زمینه ساز بهداشت روانی جامعه و نسل آینده می باشد. سلامت خانواده[1] در گرو تداوم و سلامت رابطه بین زن و شوهر است و رابطه زناشویی هسته مرکزی نظام خانواده است پس رضایت فرد از رابطه زناشویی به منزله رضایت وی از خانواده است ( رضازاده ، 1381 )

انسان موجودي اجتماعي است ، كه براي تامين نيازهاي خود تشكيل گروه مي دهد . و خانواده  يكي از طبيعي ترين گروهي است كه مي تواند نيازهاي وي را مرتفع كند . خانواده به عنوان واحد عاطفي – اجتماعي ( گلدنبرگ و گلدنبرگ [2] ، 1996 ) كانون رشد و تكامل ، التيام و شفادهندگي ، تغيير و تحول ، آسيب ها ( بيماري ) و عوارضي است كه هم بستر شكوفايي و هم فروپاشي روابط ميان اعضايش مي باشد . همچنين ، خانواده نهاد و شالوده اساسي در ساختار اجتماعي جوامع است كه سلامت يا عدم سلامت آن قوام يا اضمحلال جامعه را در پي دارد . در اين مورد ، ژوسران ( نقل از صفايي و امامي 1375 ) انديشمند فرانسوي مي گويد : « تاريخ به ما مي آموزد مقتدرترين ملتها ، مللي بودند كه خانواده ها در آنها قويترين سازمان و ساختار را داشته اند . به زحمت مي توان جامعه اي را تجسم كرد كه خانواده در آن نباشد . از طرفي نيز در جامعه اي كه فروپاشي خانواده ها در آن فراوان است افراد مانند ذرات پراكنده اي بيش نيستند » .

خانواده عامل همبستگي و شرط تعادل اجتماعي و هسته اصلي جامعه است . در خانواده است كه شخص آداب معاشرت اجتماعي ، همياري و همكاري را مي آموزد ، خانواده وارث و بستر مناسبي براي انتقال آن به نسلهاي آينده و شخصيت دادن به اعضاي خود است . در خانواده فرد خود را متعلق به مجموعه اي كه مختص اوست ، مي داند . به قول مينوچين ( ترجمه ثنايي ، 1380 ) « افراد هويت خود را از طريق خانواده احراز مي كنند » . تاثير خانواده در برنامه ريزي اعضاي خود بسيار زياد است به طوري كه كودك تا پنج سال اول زندگي در خانواده حدود 25000 ساعت برنامه ريزي مي شود ( ثنايي ، 1370 ) .

لذا با توجه به تعاملهاي مستمري كه ارگانيسم خانواده از يك سو با اعضاء خود و از سوي ديگر با اجتماع دارد به نظر مي رسد كانون اصلي سلامت يا پاتولوژي ( بيماري ) اعضاي خود باشد ( بهاري ، 1379) . بيرشک (1376) خانواده را هسته اصلي همه نهادهاي جامعه دانسته و ضمن آنكه خانواده را  كارخانه آدم سازي  مي نامد ، اظهار مي دارد : خانواده هاي موجود را پهلوي هم قرار دهيد ، جامعه پديد مي آيد . و مؤسسه ها و نهادهايي مانند مدرسه ، كليسا و حكومت كما بيش امتداد خانواده ها مي باشند .

كارايي يا عملكرد خانوادگي داراي دو بعد درون خانگي [3] و برون خانگي [4] است . لذا هم تابع شرايط اجتماعي – فرهنگي – اقتصادي جامعه مي باشد و هم تابع آرايش اعضاء و ساخت خانواده است . خانواده اي را كه بطرز شايسته اي از عهده تغيير و تحولات دروني و بيروني برآيد ، خانواده « كارساز » يا كارآمد مي نامد . وي معتقد است كه « ملاك كارآيي در خانواده اين نيست كه در آن فشار رواني ، تعارض و مشكل وجود نداشته باشد بلكه اين است كه خانواده تا چه اندازه در تحقق وظايف و كار كردهايش توانا مي باشد كه به نوبه خود به ساخت و توانايي سازگاري خانواده بستگي دارد » ( ستير ، ترجمه بيرشک ،1376) .

خانواده سالم و كارآمد ، سيستمي باز است كه اعضاي آن در عين حالي كه از روابط عاطفي گرمي با هم برخوردارند ، هويت فردي خود را حفظ مي كنند . در اين گونه خانواده ، عشق به صورت نامشروط مي باشد و اعضاء پذيراي يكديگر هستند . آستانه تحمل خانواده در برابر كشمكش و استرس بالاست و به هنگام نياز ، داوطلبانه درصدد ياري و خواهان آن مي باشند . در اين نوع خانواده ها ، ائتلاف قوي و روشني بين والدين وجود دارد و اين قدرت بين والدين تقسيم مي شود . اعضاي خانواده با هم نزديك و صميمي هستند با اين حال حريم شخصي افراد حفظ مي شود و استقلال و فرديت اشخاص مورد احترام است ( بيورز [5] ، 1982 ) . در مقابل تعريف فوق ، خانواده ناكار آمد يا ناكار ساز [6] خانواده اي است كه قادر به تامين نيازهاي تكاملي ، حل مشكلات و تعارضهاي خود نيست . و كار كردهايش مختل مي باشد . بنابراين با توجه به چنين تعريفي ، خانواده هايي كه در آستانه فروپاشي هستند ، يا فرو پاشيده اند ، در حيطه گوناگون عملكرد درون خانگي مختل مي باشند . در اين نوع خانواده ها ، معمولاً ساختار قدرت هرج و مرج گونه است . به طوري كه يكي از والدين تمام قدرت را در اختيار دارد يا چون والدين از اين نقش كناره مي گيرند فرزندان كنترل اوضاع را به دست مي گيرند ، اين ساختار اغلب منجر به سيستم خانوادگي مي شود كه مرزهاي آن نامشخص است و به خوبي تعريف نشده است لذا اعضاي خانواده استقلال راي ندارند . از آنجا كه در چنين خانواده هايي تناقضها بسيار زياد است و ابراز آزادانه احساسها تشويق نمي شود ، الگوي ارتباط هرج و مرج گونه است و چون بحث و گفتگو جايي ندارد ، لذا خانواده مختل در حل مشكلات با دشواري مواجه مي باشد . به طور خلاصه ، خانواده هاي شديداً مختل داراي اختيار و قدرت بسيار نامشخص ، غير شفاف ، ناموثر بوده و ارتباطات ، رضايت بخش نيست . ( بيورز ، 1982 ) .

شناخت عوامل موثر در رضايت زناشويی[7] از جمله شناخت ویژگیهای یک خانواده سالم، عوامل تنش زای خانوادگی درک و فهم دست اندرکاران تعلیم و تربیت به خصوص درمانگران را در حل مسائل و مشکلات خانوادگی و تاثیر آن را در جهت سالم سازی جامعه بالا می برد و به حل مشکلات زندگی کمک می کند .

1-2- بيان مساله

بحث پيرامون خانواده و راه هاي تحكيم آن از بحث هاي متداول مجامع علمي است و علوم مربوط به آن ، به ويژه روان شناسي تلاش مي كند كه تدابيري به عمل آورد كه روز به روز ميزان ثبات خانواده را فزوني بخشد . خانواده نهادي است كه همه نهادهاي ديگر با آن ارتباط دارد و به حق شايسته است كه بيش از اين ها درباره خانواده تحقيق كنيم . خانواده جامعه اي است كوچك كه از ارزش و اهميت زيادي برخوردار است (حسيني ، 1379) .

خانواده نخستين نهاد اجتماعي است كه افراد در آن پرورش مي يابند و نهادهاي اجتماعي ديگر را پايه گذاري مي كنند ، كه پايه و اساس آنها در صورتي سالم خواهد بود كه خانواده سالم باشد و علاوه بر نقشي كه خانواده در حفظ سلامت جسمي و رواني افراد دارد تاثير به سزايي در پيشگيري از انواع آسيب هاي اجتماعي و سلامت جامعه نيز دارد ( سليمانيان ، 1376 ) .

با توجه به اينكه خانواده ركن اصلي هر جامعه اي را تشكيل ميدهد و مشكلات مربوط به خانواده ميتواند تأثيرات اساسي در آن جامعه ايجاد كند. هرگونه تحقيق در اين زمينه ميتواند نتايج با ارزشي را براي مسئولين و دست اندركاران جامعه در راستاي پيشگيري و حل مسايل جامعه از جمله فساد ، بزهكاري و غيره داشته باشد. اگر در جامعه‌اي آمار طلاق ناچيز باشد الزاماً به معناي ازدواج‌هاي موفق و سازگاري زناشويي نيست. بسياري از زوج‌ها در خانواده‌اي زندگي مي‌كنند كه طلاق رواني در آن حكمفرماست. بدين معنا كه هيچ گونه رابطه عاطفي و جسماني بين زن و شوهر وجود ندارد و زندگي به صورت اجباري و با حداقل تعامل به پيش مي‌رود. به همين جهت ضروري است با ديدگاهي آسيب‌شناسانه به علل درون فردي ناسازگاري‌هاي زناشويي و عدم موفقيت در ازدواج‌ها پرداخته و نقش آموزش خانواده در سازگاري و رضايت زناشويي مورد بررسي قرار گيرد، چرا كه عدم وجود جو سالم در خانواده از موانع اصلي انتقال آداب،‌ رسوم، فرهنگ و ارزش‌هاي مثبت جامعه به نسل‌هاي بعدي است.(شفيع آبادي و ناصري ، 1376 )

بحث در اين پژوهش ، روي تاثير آموزش خانواده بر رضايت مندي زناشوئي والدين تمركز كرده  تا شايد بتوان بعد از ازدواج ويژگي هاي زوجين را شناسايي و در مشاوره هاي مربوط به ازدواج در پيشگيري از طلاق و مشكلات و اختلافات زناشويي و يا حتي در مشاوره هاي زناشوئي با تاكيد بر تغيير اين خصلت ها به تداوم زندگي خانوادگي كمك بسزايي كرده باشيم .

 در اين پژوهش محقق با اين مساله روبروست كه آيا آموزش خانواده به شيوه شناختي – رفتاري[8] تاثيري در رضايت زناشويي افراد دارد ؟ بنابراين محقق سعي دارد تا تاثير آموزش خانواده به شيوه شناختي – رفتاري بر رضايت مندي زناشويي والدين را بررسي كند و در صورت تائيد آن ، با توجه به پيشينه تحقيق ، استفاده كاربردي آن را براي آموزش والدين چه در مدارس و چه در محافل علمي مطرح سازد .

1

[1] – family

[2] – Goldenberg & Goldenberg

[3] – intra-familia

[4] – extra-familia

[5] – Beavers

[6] – disfunctional

[7] – marital satisfaction

[8] – training , cognitive – behavioral

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...
enemad-logo